Mr.

By Anonymous (not verified) , 25 October, 2006
Author
Ahmad Reza Taheri

A Glimpse of The Philosophy of Political Theory: By Ahmad Reza Taheri (Persian Language).

نگاهی کوتاه به فلسفه تئوری سیاسی

احمد رضا طاهری

بشر از آغاز خلقت پیوسته گرفتار و درگیر مسایل اجتماعی و سیاسی بوده است، چه در چهارچوب خانواده بعنوان کوچکترین سازمان اجتماعی، چه در طایفه، جامعه، کشور، و در نهایت جامعه بین الملل. بنابراین،"تفکر" عمری به درازی عمر بشر دارد. این تفکر بشری در واقع همان تفکر سیاسی اوست. به عبارت بهتر، از زمانیکه انسان به حل مسایل و مشکلات اندیشیده، از فکر و اندیشه سیاسی بهره مند بوده است، دانسته یا ندانسته، چه در خانواده، قبیله، جامعه و حکومت.

قوانین بشری (اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی) در طول تاریخ زندگی انسان بطور پیوسته در حال تغییر بوده اند. در بعضی از جوامع جنبشها و حرکتهای انقلابی و در بعضی دیگر جنبشهای تدریجی باعث تغییر قوانین حاکم در جوامع بوده اند. باعث مورد اول تاثیر عمیق ایدولوژی و باعث مورد دوم "زمان" میباشد. در هر حال، هر دو نتیجه تفکر و تئوری سیاسی هستند.

در تحقیقات باستان شناسان و انسان شناسان میتوان به نحوه زندگی و تفکر سیاسی انسانهای اولیه پی برد که براستی داشتن چنین اطلاعاتی آگاهی ما را از دنیای باستان افزایش میدهد. بعنوان مثال: در چند هزار سال پیش از میلاد مسیح در آفریقا، خاور میانه، هند، یونان و ... انسانها از فکر و اندیشه سیاسی هر چند ابتدایی جهت حل مشکلات خود بهره برده اند، اما نه به صورت سیستماتیک فلسفی و علمی. روش سیستماتیک فلسفی و علمی تفکر سیاسی، ریشه در یونان قبل از میلاد دارد: ریشه و پیدایش تئوری سیاسی را میتوان در قرن پنجم قبل از میلاد در یونان یافت، سرزمینی که سقراط "سیاست" را فقط بر پایه اصول اخلاقی قابل قبول میدانست. افلاطون بر آن اعتقاد بود که حاکمان باید فیلسوف باشند یا فیلسوفان حاکمیت را بر عهده گیرند. و ارسطویی که سیاست را برای اولین بار علم سیاست خواند.

تفکر سیاسی به تنهایی کاربردی بسزا ندارد. از طرف دیگر ، در شکل گیری تفکر سیاسی و تئوری سیاسی نمیتوان فاصله ای را مشاهده نمود.

تفکر سیاسی ممکن است منفی و مخرب، و همچنین مثبت و سازنده باشد. تفکر سیاسی گاهی تبدیل به ایدولوژی سیاسی، و گاهی تبدیل به تئوری سیاسی میشود. قطعا، تفکر سیاسی مخرب تبدیل به تئوری سیاسی مخرب، و یا ایدولوژی سیاسی مخرب میشود. و بالعکس.

تئوری سیاسی زمانی مخرب است که اهل سیاست بطور ذاتی و طبیعی از قوه ریشه یابی و واقع نگری درستی برخوردار نباشند. همین عاملی اساسی است که به اعتبار "علوم سیاسی" از زمان پیدایش (رشته) تاکنون لطمه وارد نموده است. لذا همیشه این انتظار بوده که علمائ علم سیاست در آموزش اصول این علم از جد بلیغی برخوردار باشند. بعنوان مثال: در نگاه اولیه به جوامع توسعه نیافته و در حال توسعه در میابیم که "مشکلات" تا حد زیادی غیر قابل کنترل هستند و قوانین همچنین از ثبات خاصی برخوردار نیستند.

اما در اینجا لازم به ذکر است که تئوریهای سیاسی مخرب و ضعیف را در" رشته علوم سیاسی" نمیتوان بعنوان تئوری سیاسی یاد کرد، هر جند که در نگاه عامیانه از آنان بعنوان تئوری یاد شده است.

در ساده ترین تعریف از تئوری سیاسی میتوان گفت: تلاش انسان برای فهم و حل مشکلات زندگی خود، خانواده، سازمان، جامعه و حکومت. و اگر مربوط به جامعه بین الملل باشد، آن را تئوری سیاست بین الملل مینامند.

تئوری سیاسی به عنوان یک تخصص از علوم سیاسی و علوم انسانی جریانات و مسایل جاری اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، اقتصادی و سیاسی را شناسایی، تکامل و فلسفه این جریانات و مسایل را ریشه یابی، سپس آنان را تجزیه و تحلیل و تفسیر مینماید. از آنان انتقاد کرده و در نهایت تئوری جدیدی را بعنوان جایگزین معرفی میکند. تئوری سیاسی همچنین میتواند کاربرد جهانی داشته باشد، بعنوان مثال: تئوری دموکراسی. اگر چه دموکراسی امری نسبی است، اما کم و بیش در جوامع انسانی قابل اجرا است. به عبارت دیگر، تئوری سیاسی یعنی اندیشیدن و فیلوسوفایز کردن سیاستهای یک حکومت، همراه با اندیشه انتقادی بر فرم و نوع قدرت در جامعه.

تئوریهای: حکومت، آزادی، برابری، و عدالت، را میتوان بعنوان اهم تئوریهای سیاسی یاد نمود. این تئوریها زیر مجموعه "تئوری سیاسی" قرار میگیرند.

تحلیل ایدولوژیها، ریشه یابی و شناسایی آنان، از مهمترین عملکردهای تئوری سیاسی است. فاشیسم، مارکسیسم، لیبرالیسم، کاپیتالیسم، دین، ناسیونالیسم، و حتی دموکراسی از مهمترین ایدولوژیهای معاصر هستند.

تئوری سیاسی در واقع اساس و ریشه علوم سیاسی میباشد. اگر که علوم سیاسی را به سکه ای تشبیه کنیم: یک طرف آن علم سیاست و طرف دیگر آن تئوری سیاست میباشد.

شخصی میتواند در حوزه تئوری سیاسی و یا علوم سیاسی پیشرفت و ترقی کند که در مرحله اول یک تئوری پرداز قوی باشد بدون آنکه مطالعه عمیقی از علوم سیاسی داشته باشد، طبیعتا واقع نگر و عقل گرا باشد، و قادر باشد مسایل را از دیدگاه ریشه ای، منطقی و فلسفی بررسی کند.

یک تئوریسین سیاسی، دقیقا مثل معماری است که ساختمانی را ترسیم میکند. اگر که فونداسیون ساختمان خراب پی ریزی شده باشد، آن ساختمان و ساکنینش روزی فدای اشتباه آن معمار خواهند شد. یا اینکه اگر پزشکی تجویز نادرستی به بیمار خود دهد، بیمار از بین خواهد رفت. اما فرق اساسی که بین عملکرد این سه نفر وجود دارد آن است که: نتیجه عملکرد پزشک بلافاصله مشخص میشود که مثلا بیمارش بعد از دو روز فوت کرده و در نهایت خانواده ای را برای مدتی داغدار میکند. نتیجه عملکرد معمار ممکن است بعد از هفت سال مشخص شود که مثلا باعث از بین رفتن ساکنین ساختمان و در نهایت اجرای کنترل شدیدتر بر معماران میشود....

اما نتیجه عملکرد یک تئوریسین سیاسی سالها طول خواهد کشید و یا حتی نیم قرن یا شاید بیشتر تا اثرات آن قابل فهم و درک باشند. اگر که منفی باشد کل جامعه را فدای افکار خود میکند... حالا فرض کنید که فقط دو تئوریسین سیاسی نا آزموده، در دو زمان مختلف و با فاصله، سیاستهای یک جامعه را طراحی کنند... چه بر سر آن جامعه خواهد آمد...!